اولاً، ممکن است هردو این موارد مصداق داشته باشد. لطفاً در FAQ دنبال احتمال سوم بگردید. در ثانی، آدمهای بسیار حساس (HSP ها) و کودکان بسیار حساس ( HSC ها) چنانچه اضطراب در زندگی و رشد ایشان خللی ایجاد کند، لازم است روی بخش اضطراب کار کنند. به این دلیل که چه آشکارا اختلال داشته باشند و چه نداشته باشند، لذت بردن از زندگی حق ایشان است. هر کاری که از دستتان برمیآید انجام دهید تا اضطراب خود را کاهش دهید، چون اضطراب باعث عجز و ناتوانی ست. روشهایی وجود دارند _ کتاب، و وبسایتهای فراوانی وجود دارند که در این عرصه کار میکنند. یکی از کتابهای که در این زمینه بسیار دوست دارم، رقص با ترس، نوشته پال فاکسمن است. اینجا هم چند روش برای کاهش اضطراب کودکان نوشتهام. گاهی کاملاً روشن است یا بهزودی روشن خواهد شد که به کمک بیشتری نیاز دارید، پس به دنبال متخصص بگردید. کسانی که درمان شناختی _ رفتاری (CBT) انجام میدهند درزمینهٔ اضطراب مهارت بالایی دارند، پس شاید نقطه شروع خوبی باشد. به دنبال فرضیات نادرست خود میگردید و بهمرور تلاشتان را در جهت کاهش ترسهایتان انجام میدهید. چنانچه روشهای سادهتر بیفایده بودند، از دیدگاه عمیقتری که عوامل مسبب پیشین را موردتوجه قرار میدهد، رجوع کنید. اگر ترستان زیاده از حد است، گاهی دارودرمانی کوتاهمدت ضرورت مییابد. البته این روشها قابلاتکا نیستند.
اگر دنبال درمان هستید، به نظرم دلایل خوبی وجود دارد که دریابید آیا درمانگرتان اساساً بسیار حساس بودن را درک کرده یا نه، و آن را یک ویژگی درونی محسوب میکند یا نه، یا تمایلی به دانستن درباره آن دارد یا نه. چون تشخیص واقعاً بسیار مهم است. برچسبها شیوه تفکر شما و هرکس دیگری را دربارهی خودتان و فرزندتان تغییر میدهد. اگر تشخیص دقیق بود، شاید برچسب باعث شود که موضوع را جدی بگیرید، گاهی لازم است که برای آنکه تحت پوشش درمانی بیمه قرار گیرید، یک تشخیص مشخص در پروندهتان وجود داشته باشد. بهتر است در اولین ملاقاتی که میکنید، بپرسید که آیا و کجا این تشخیص ثبت میگردد.
دربارهی تشخیص بسیار حساس بودن (HS)
ابتدا FAQ نخستین را بخوانید که دربارهی سه اشتباهی ست که ممکن است رخ دهد: علائم بسیار حساس بودن (HS) را با یک اختلال دیگر اشتباه میگیرند، اختلال دیگری که با HS بودن اشتباه میگیرند، یا اختلال همراه با HS بودن بهطور همزمان وجود دارند. اگر شما و یا کس دیگری بر این گمانید که نشانگان حاکی از اختلال اضطرابی ست، دربارهی آن نشانگان بیشتر بیاموزید. وبسایتهای فراوانی در این زمینه وجود دارند. ولی مخصوصاً مطمئن شوید که آیا این علائم در مرجع راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات از انجمن روانشناسان آمریکایی (که به نام DSM5 معروف است) وجود دارد یا نه.
با این کار متوجه خواهید شد که گونههای متفاوتی از اختلال اضطرابی وجود دارد.
دوتای اول بیشتر در کودکان دیده میشود: اضطراب جدایی و لال شدن انتخابی. هم بزرگسالان و هم گاهی کودکان ممکن است فوبی خاصی داشته باشند (از حیوانی خاص، خون، افتادن، آسانسور، پل و غیره) با اختلال اضطرابی اجتماعی (فوبی اجتماعی) داشته باشند. و یا اختلال پانیک، چروفوبیا (ترس از ترک کردن منزل، که غالباً همراه با اختلال پانیک است)، و اختلال اضطرابی تعمیمیافته. در کتاب رواندرمانی آدم بسیار حساس به این نکات بیشتر پرداختهام. اما شاید یکی از مواردی که غالباً با HSP بودن اشتباه گرفته میشود، یا احتمال زیادی دارد که در HSP ها ایجادشده باشد، اختلال اضطرابی اجتماعی و اختلال اضطرابی کلی ست.
چه جور متخصصی را باید در درمان مشارکت داد ؟
به خاطر داشته باشید ، آنچه می گویم به این منزله نیست که شما را به مصاحبه تشخیصی با یک متخصص با مهارت بالینی تشویق می کنم . اما چند نکته هست که اگر متخصصی با مفهوم بسیار حساس بودن آشنا باشد ، حتما لازم است این نکات را بررسی کند . اولاً ، معمولاً اضطراب را با بیش برانگیختگی به اشتباه می گیرند . در هردو وضعیت دچار عرق کف دست ، معده درد عصبی و آشفتگی ذهنی می شوید ، و تمایلی به اقدام کردن نخواهید داشت ، چون می دانید که بهترین کاری که از دستتان برمی آید را انجام نخواهید داد . درمان ها عموما و از همان آغاز با کاهش دادن بیش برانگیختگی آغاز می شود . با کمک تنفس عمیق ، روش های آرام سازی ( ریلکسیشن ) ، مراقبه ، یوگا و امثالهم . برای شناخت اضطراب ، ارزیابی بیش برانگیختگی مفید است . اختلال حمله پانیک در HSP ها معمولاً با موقعیتی به شدت بیش برانگیخته ساز همراه است . و معمولاً هنگامی که فرد دلیل مسبب آن را می فهمد و یاد می گیرد که از آن دوری کند ، خاتمه می یابد . بله همین است ، احساس اضطراب کردن خیلی ساده است ، وقتی که تحت محرکات فراوان قرار داشته باشی . و چون بسیار شبیه هم هستند یکی باعث دیگری ست . در نتیجه برانگیختگی باعث می شود تا هرکسی بد عمل کند . ایده « سطح بهینه برانگیختگی » ، یعنی موقعیتی که نه بیش برانگیخته ای و نه حوصله سر رفته ای و هیچ محرکی در کار نیست ، یکی از بهترین کشفیات در علم روانشناسی ست . بدیهی ست وقتی فکر می کنیم که از پس کاری برنخواهیم آمد ، عصبی می شویم و در نتیجه به وظایف خود خوب عمل نخواهیم کرد . و بدیهی ست که همین ترسیدن به خودی خود مایه بیش برانگیختگی ست .
در رابطه با هراس اجتماعی ، در یک موقعیت از نظر اجتماعی پر محرک ، هیجانی که ایجاد می شود ، ممکن است با خجالتی بودن یکی فرض شود . خجالت محصول ترس از مورد قضاوت قرار گرفتن در اجتماع است . اگر فکر کنیم دیگران متوجه حالت ما هستند ، یا اینکه نمی توانیم به واسطه بیش برانگیختگی خوب فکر کنیم ، چندان طول نمی کشد که دچار خجالت شویم . می توانید برای کسب اطلاعات بیشتر به کتاب آدم بسیار حساس مراجعه نمائید. قطعا بخش توضیحات آن را که براساس پژوهش فیل زیمباردو در دانشگاه استنفورد اجرا شده را مطالعه کنید . او آزمونی را تدارک دید که در آن ، آدم های خجالتی ، یاد گرفتند که خجالت شان به واسطه قرار گرفتن در فضاهای پر محرک ایجاد شده ، به محض این طرز تفکر دیگر آدم خجالتی نبودند .
در نتیجه HSPها و والدین HSCها که بنا به موقعیت اجتماعی مضطرب می شوند ، می بایست برای ملاقات با آدم ها ، محیط های کم محرک تر را برگزینند ، حداقل تا زمانی که آنقدر اعتماد به نفس بیابند که برخی شکست ها را بپذیرند . میزان پائین محرک ، شامل سکوت ، نبود تماشاچی ، نبود تنوع و امثالهم .
این را هم به خاطر داشته باشید که آدم ها در دیدار دوم تاثیر بهتری می گذارند .
درمان
آدمهای بسیار حساس بهجایی که محرکهایشان را کاهش دهد، نیاز ندارند، ولی لازم است جایی باشند که بتوانند نگرانیها و ترس هایشان را مطرح کنند. همه آدمهای بسیار حساس تا حد و اندازه ای نگرانند. مجدداً میگویم که این موضوع، بخشی از استراتژی بقا برای ایشان است که در آن به احتمالاتی که آینده برایشان رقم خواهد زد فکر کنند. نمیتوانید به ایشان بگویید که دچار اختلال اضطرابیاند، اگر که در خلقوخویشان نگرانتر بودن امری بهنجار باشد. درواقع شاید این امر باعث شود که کسانی که دوستشان دارند، از این آدمهای بسیار حساس مراقبت بیشتری کنند تا دچار مشکل نشوند. ولی درواقع به این نیاز دارند که دورنمایی واقعبینانهتر بیابند _ آنچه توهمی ست را از واقعیت تشخیص دهند و دریابند که آنچه زمانی برایشان رخ داد، دیگر در حال حاضر رخ نخواهد داد. اگر آدم بسیار حساس ترجیح دهد که قبل از اقدام، دقت عمل بیشتری به خرج دهد، هیچ اشکالی ندارد. لازم است به انجام امری تشویق شوند.
آدمهای بسیار حساس (hsp) و کودکان بسیار حساس (HSC) نسبت به انتقاد حساسترند، درنتیجه اگر در فضایی قرار گیرند که بیش از آنکه مورد تشویق قرار گیرند، موردانتقاد قرار گیرند، مضطرب میشوند. بازهم تأکید میکنم که بخشی از راهبرد بقا برای ایشان، یادگیری از طریق بردوباختهاست و ضمناً لازم است یاد بگیرند که از فرصتها استقبال کنند و آنها را بازشناسند. نمیتوانید سرزنششان کنید، بدون اینکه یادشان داده باشید که چگونه میتوان اعتبار یک انتقاد را سنجید، یا چگونه باید واکنش نشان دهند، بیآنکه واکنشی عمل کرده باشند. لازم است یاد بگیرند تا باکسی دراینباره حرف بزنند و یا بیستوچهار ساعت صبر و تحمل به خرج دهند.
کودکان بسیار حساس نیز با تنبیه شدن چیزی یاد نمیگیرند.، جز اینکه در آینده از موقعیت دچار هراس شوند. نمیتوانند امور اخلاقی را درونی سازند چون بهشدت بیش برانگیختهشدهاند / محرک زیادی به ایشان واردشده است. هر معلمی چنین دانشآموزانی را سراغ دارد.
هیچیک از این موارد بیشازحد تحت محرکات قرار داشتن، تعمیم دادن بیشازاندازه، موردانتقاد قرار گرفتن بیش از تشویق شدن، بیزاری قبل از ورود به محیط جدید، را نمیبایست بهخودیخود یک اختلال دانست، مگر اینکه منطبق باراهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM) قرار داشته باشد (به مطالب FAQ بخش مربوط بهاشتباه گرفتن HS با اختلال مراجعه نمایید).
متخصصین میتوانند به کاهش دادن میزان این رفتارهای اساساً بهنجار کمک کنند، اما اگر HSP ها را نابهنجار فرض کنند، باعث کاهش اعتمادبهنفس در ایشان میشوند یا مایه به راه انداختن مکانیزم های دفاعی و عدم مشارکت ایشان میشوند.
اضطراب زمانی به کمک ابراز نمودن تدریجی و / یا دارو درمان میشود که فرد HSP باشد. ابراز نمودن میبایست تدریجی باشد و با دارو در میزان اندک شروع شود (بر اساس پژوهشهای که کردهایم). بهطور خلاصه، کاملاً مطمئنم که درمان را میبایست منطبق با ویژگیهای HSP ها انجام داد.
درمانگران خوب، این کار را میکنند. چون کموبیش بیماران حساس داشتهاند و میدانند که چه کنند.