شش نکته کلیدی برای ‏HSP‏ های جوان‌تر

HSP جوان بودن ساده نیست _آیا همه “عواطف جوشانی” که در خود سراغ دارید، به دلیل سن و سالتان است یا به دلیل بسیار حساس بودن؟ هنوز یادم هست که روی صندلی اتاق درمانگر نشسته …

https s3.eu central 1.amazonaws.com media.my .ua feed 1 482fa4191d2e63ef383f01f728a89ed3

HSP جوان بودن ساده نیست _آیا همه “عواطف جوشانی” که در خود سراغ دارید، به دلیل سن و سالتان است یا به دلیل بسیار حساس بودن؟

هنوز یادم هست که روی صندلی اتاق درمانگر نشسته بودم و او گفت، ” فکر می‌کنم تو آدم بسیار حساسی هستی.HSP بودن نعمت است.”

با خشم گفتم، ” نعمت! پس چرا رنج می‌کشم؟” چند نفر از ما HSP ها تا حالا به درمانگر و کسی چنین گفته‌ایم؟ شروع کردم به پژوهش در این زمینه. اصلاً نمی‌دانستم بسیار حساس بودن چیست، فقط تا بخواهید همیشه این جمله تهوع آور را شنیده بودم که” تو زیادی حساسی. ”

ولی هرچه بیشتر می‌خواندم، از جمله کتاب‌های دکتر الین آرون که اولین کسی ست که در عرصه بسیار حساس بودن پژوهش کرده بود، بیشتر خود را به عنوان آدمی بسیار حساس می‌شناختم.

و تازه فهمیدم که چرا اینقدر عواطفم دم دست است. در مدرسه چقدر می‌ترسیدم، آدم‌های زیاد و هیاهوی بسیار. یا وقتی که انتقادها به شدت مرا می‌رنجاند. طوری که انگار  مرا در گرداب انداخته باشند. اصلاً توان تمرکز نداشتم. یا از اینکه فیلم‌های وحشتناک ببینم خوشم نمی‌آمد. یا سروصدا که بسیار آزارم می‌داد.

فهم اینکه ‘ متفاوت’ هستی، بد نیست

همیشه می‌دانستم که “متفاوت” هستم، فقط نمی‌دانستم چرا، و کسی هم در دهه‌های 1960 و 70، زمانی که داشتم بزرگ می‌شدم هم دلیلش را نمی‌دانست. از اینکه چگونه با آن کنار بیایم هم چیزی نمی‌دانست. فقط فکر می‌کردند که اگر روی واکنش‌های عاطفی خود “کار” کنم یا به ویژگی‌های (حساسیت) خود “مسلط” شوم، خوب است.

هنوز، بعد از گذشت دهه‌ها، روی درهم شکستن‌ها و عواطف خود کار می‌کنم. وقتی با آدمی بداخلاق و عصبی برخورد می‌کنم، وقتی از غریبه یا آشنا حرف و سخنی از روی بدجنسی می‌شنوم، از کسی که خدمت رسانی می‌کند، تجربه بدی پیدا می‌کنم، یا بر سر مسائل کوچک عصبانی می‌شوم (خشمی که بیش از یک روز طول می‌کشد)، تا روزها از حالت عادی بودن به در می‌آیم.

هنوز هم گاه درگیرم. اما چند نکته‌ای که به من کمک کرده را اینجا برای شما HSP های جوان‌تر ذکر می‌کنم.

شش پند برای HSP ها جوان:

۱. بخوان، بخوان و باز هم دربارهٔ بسیار حساس بودن بخوان.

اگر حدس می‌زنید که بسیار حساس هستید، هرچه در این باره نوشته شده را بخوانید!

آزمون دکتر آرون درباره بررسی بسیار حساس بودن را که در کتاب ” آدم بسیار حساس” هست، انجام دهید. بعد در ذهن خود موضوع را شفاف کنید که HSP هستید یا نه، و بله این موضوع خیلی چیزها را روشن می‌کند. به جای جنگیدن بر علیه آن، پذیرش داشته باشید. به این ترتیب برای کنار آمدن با آن راهکارهایی خواهید یافت. مثلاً، روانشناسی محیطی کمک زیادی در این زمینه خواهد کرد، چون مکان‌هایی که بیش برانگیخته ساز هستند را خواهید شناخت و اگر لازم بود، از آنها اجتناب خواهید کرد.

ما به عنوان HSP، ذاتاً کنجکاو هستیم، در نتیجه می‌توانیم تلاش کنیم تا خود و این ویژگی تازه کشف شده را بهتر بشناسیم. من متوجه شده‌ام که این کتاب‌ها مفید هستند: راهنمایی ادامه حیات برای آدم‌های بسیار حساس نوشته شده توسط دکتر زف، شکوفایی همدل نوشته جودیت اورلوف، آدم عاطفی حساس نوشته دکتر کارین هال.

۲. به بسیار حساس بودن خود و به جنبه‌های کمک کننده آن تکیه کنید و سعی نکنید مانع آن شوید.

حساس بودن خود را به عنوان یک موهبت در آغوش بگیرید، آن را به دیده  نفرین ننگرید، چون واقعاً هم شانس است. به آن بیاویزید. به همه آن دورانی فکر کنید که کمکتان کرد. دیدگاهتان به این مساله بسیار مهم است.

شاید قدرت‌های شهودی‌تان زندگی شما و دیگران را نجات داده است. زمانی، متقاعد شده بودم که ماشین همسرم اشکالی دارد، وقتی رانندگی می‌کردیم، صدایی از آن می‌شنیدم. پافشاری کردم تا دلیل آن را بفهمیم، در حالیکه همه نسبت به افکارم بدبین بودند، اما از عواقب مهلک بالقوه‌ای که جانمان را تهدید می‌کرد، نجات یافتیم.

۳. زمان‌هایی که بیش برانگیختگی‌تان شدید می‌شود، مناسکی در نظر بگیرید.

داشتن “جعبه ابزاری مهارتی” برای روزهایی که همه چیز دشوار به نظر می‌رسد خوب است. برای برخی ابزار، مراقبه کردن است، برای برخی می‌تواند به معنای رفتن به دامن طبیعت باشد. شخصاً، همین اخیراً گردنبندی خریده‌ام که به نظرم سنگ‌های آن قدرت جادویی دارند. فکر می‌کنم با لمس این سنگ‌ها جلوی احساس در هم شکستگی را می‌گیرم. ضمناً در آشپزخانه‌ام در طول روز به موسیقی گوش می‌کنم. علم ثابت کرده است که موسیقی می‌تواند برای HSP ها جنبه آرامش بخش داشته باشد. روشن کردن شمع‌های معطر با طعم وانیل، چوب صندل، گل یاس یا اسطوخودوس را هم دوست دارم و ضمناً در اتاق خوابم دستگاه تولید صدای سفید دارم که به استراحت در پناهگاهم کمک زیادی می‌کند. با احتیاط از وسایل ارتباط جمعی استفاده می‌کنم، چون اخبار و سایت‌هایی که سعی در رو آوردن خشم و دیگر عواطف قوی (ناسالم) ما را دارند، کنترل می‌کنم. به ندرت تلویزیون را روشن می‌کنم، ولی از شبکه‌های پخش فیلم، فیلم و شو نگاه می‌کنم چون در این گونه پلتفرم‌ها، احاطه بیشتری بر آنچه قرار است ببینم، دارم.

۴. دست از پذیرش مسئولیت شاد کردن دیگران یا حل مشکلات ایشان بردارید.

بله، باید دست از پذیرش مسئولیت شاد کردن دیگران و مسئولیت اطرافیانتان بردارید. این یکی از دشوارترین تصمیم‌های زندگیم بود. مسئولیت پذیری افراطی و راضی کردن دیگران از خودم، عاداتی نهادینه شدن در من بود. والدینم آدم‌های مساله داری بودند، و من رفع نیازهای عاطفی ایشان را مسئولیت خود می‌دانستم. بخصوص در دوران نوجوانی، همان زمان که باید یاد می‌گرفتم که چگونه مراقب خودم باشم. به عنوان یک HSP که شهود بسیار خوبی دارد، همیشه توان تشخیص خطر را داشته‌ام، موضوعی که دیگران قادر به انجام آن نبودند. هنوز هم همین طور است. همیشه احساس می‌کردم وظیفه دارم تا دیگران را از خطر آگاه کنم (مثل مورد ماشین که قبلاً گفتم). با اینکه همیشه هم شهودهایم درست است، اما طرف مقابل معمولاً با نظراتم موافق نیست، و یا اصلاً نمی‌خواهد که در این باره بشنود. در نتیجه مشغول کنترل کردن نیاز خودم به “حل” مشکلات دیگران هستم. آن اشخاص نیز سفر زندگی خود را دارند و از اشتباهات خود درس می‌گیرند.

تصمیم دارم تا گوشه‌ای از دنیای کوچک خود باشم، نه اینکه همه مشکلات دنیا را حل کنم (بسیاری از این مشکلات باید به دست دولت‌ها یا مؤسسات بزرگتر حل شوند.) دنیای کوچکی برای خود داشتن خوب است. این نکته را به خاطر بسپارید.

۵. دنبال لحظات مهم باشید و قدردان آنها باشید

تا همین چند سال پیش نمی‌فهمیدم که چقدر بعضی چیزها برایم خوب است. نشستن در مهتابی خانه‌ام، با فنجانی چای و نگاه کردن به گلدان‌ها و گل‌هایم، سفر کردن به مکان‌هایی که برایم دلنشین هستند، یا رفتن به فستیوال موسیقی محلی و یا خرید لباسی که می دانم مرا زیباتر می‌کند.

۶. مسئولیت عواطف خود را بپذیرید و روی خوشحال کردن خود متمرکز شوید.

شاید یکی از کمک کننده ترین کارهایی که در حق خودم کرده‌ام این بوده که مسئولیت شاد کردن خود را پذیرفته‌ام، رابطه‌ای با خود برقرار کرده‌ام که ” نجات” ام می‌دهد. گاهی هم به نظرم نیاز دارم که از کسی_خویشاوندی و یا دوستی، کمک بگیرم تا از شرایط دشوار گذر کنم. ولی هرچه کمتر از دیگران توقع داشته باشیم ما را شاد کنند، زندگی‌مان شادتر می‌شود. ضمناً، به این ترتیب امکان کمک به دیگران را بیشتر می‌یابم.

آدم‌های بسیار حساس عزیز شما چه نکاتی را اضافه خواهید کرد؟

نویسنده: مونیکا راکول

مترجم: مینو پرنیانی