آسیب پذیری یا دسترس پذیری کهن الگویی

باید اعتراف کنم که گاهی زندگی بسیار رنج آور می‌شود، شاید شما هم  احساسی مانند من داشته باشید. نگریستن از زاویه دید ک. گ. یونگ تحلیلگر یونگی به من کمک کرده است، زیرا که او …

باید اعتراف کنم که گاهی زندگی بسیار رنج آور می‌شود، شاید شما هم  احساسی مانند من داشته باشید. نگریستن از زاویه دید ک. گ. یونگ تحلیلگر یونگی به من کمک کرده است، زیرا که او با معرفی جهان غرایز و نمادهای انسانی که ریشه در ناخودآگاه دارند، کمک حال بوده است. چگونه ممکن است چیزی مانند کهن الگوها که چنین ذهنی ست یاریگر باشد؟ برای پاسخ‌دهی به این سؤال ابتدا باید اندکی درباره کهن الگوها توضیح دهم.

کهن الگوها منابعی از دانش قابل اتکا هستند که می‌توانند به ما در تجزیه و تحلیل یک موقعیت کمک کنند. کهن الگوها شامل خرد جمعی و محصول اعصار است که نشان‌مان می‌دهند چگونه مادر یا پدری خوب باشیم، یا با مادری که بد است چه برخوردی داشته باشیم یا با جادوگر چه کنیم، یا در مقابل پدر بد یا هیولا چکار کنیم. کهن الگوی قهرمان به ما نشان می‌دهد که چگونه یک قهرمان شجاع را تشخیص دهیم یا اصلاً مانند او باشیم. یا چگونه یک قهرمان ازخودراضی متورم را سرجایش بنشانیم.. برخی کهن الگوهای دیگر هم هستند که در احساس کردن آنچه ارزشمند، زیبا، دوست داشتنی یا خطرناک است ما را توانمند می‌سازند. مثلاً وقتی با مار یا شیر یا همسر ایده آلی رؤیاهایمان برخورد می‌کنیم، واکنشی درونی نشان می‌دهیم. کهن الگوها عواطف پرتنش را برمی انگیزند _توجه ما را به خود جلب می‌کنند و باعث می‌شوند به‌گونه‌ای خاص واکنش نشان دهیم. اما معمولاً افکار و هیجانات آدم‌ها را بی آنکه خود باخبر باشند شکل می‌دهند.. متل وقتی که در یک عروسی بی اختیار گریه می‌کنید. انگار کهن الگو مانند یک میدان مغناطیسی، یک آهنربا عمل می‌کند، اما پنهان شده زیر یک تکه کاغذ که براده آهن رویش ریخته باشند: براده‌های آهن روی کاغذ تنظیم می‌شوند، بی آنکه خود آهنربا دیده شود.

به نظر می‌رسد دنیای کهن الگویی می‌تواند زندگی hsp ها را بیش از دیگران تحت تأثیر قرار دهد.  شاید آن کاغذی که بین آهنربا و براده‌ها قرار دارد برای ما شفاف‌تر باشد. طوری که ما آنچه در ذهن انسانی می‌چرخد را با شدت و حدت بیشتری احساس می‌کنیم. یا شاید دری که به سمت ناخودآگاه است برای ما نیمه باز است. به هر دلیلی که هست، ما با هر تولد و مرگی بیشتر برانگیخته می‌شویم. وقتی مادری بدرفتاری می‌کند، ما کاملاً متوجه می‌شویم _گویی کهن الگوی مادر بد را با همه توان مخربش دیده‌ایم. وقتی فرصت کاری خوبی پیدا می‌کنیم، حضور پر ابهت قهرمان را حس کرده و در آن مشارکت می‌کنیم. وقتی سوسوی چراغی را در دل شب می‌بینیم، می‌فهمیم که گم نشده‌ایم. وقتی گریه‌های یک کودک معصوم را می‌شنویم و یا دو حیوان نر خشمگین را می‌بینیم که بر سر جفت تا سرحد مرگ با هم می‌جنگند، با تمامی سلول‌هایمان هشیار و آماده باش می‌شویم.

به طور طبیعی و خوشبختانه برای ما هر کهن الگویی دو وجه دارد _خوب، بد، خوشایند، آزاردهنده. ما از قطب منفی آزار می‌بینیم و آسیب پذیری ما همین‌جاست. ما از اخبار بد “به شدت” آسیب می‌بینیم. وقتی می‌شنویم دوستمان بیماری جدی دارد تا هفته‌ها کار و زندگی‌مان فلج می‌شود. ولی در عین حال همدلی و شجاعت حتی کسانی که نمی‌شناسیمشان ولی می‌فهمیم که به داد ستم کشیدگان می‌روند، خوشحال و سرزنده‌مان می‌کند.

این دو قطب متضاد هستند ولی ترکیب آنها وضعیت خنثی ایجاد نمی‌کند، از ما موجوداتی در دسترس می‌سازد.  “در دسترس بودن” به این معنا نیست که می‌توانیم قهرمانی بزرگ، مادری صرفاً دهنده یا درمانگری شفادهنده شویم. اگر این ماجرا طولانی مدت شود، برایمان بد می‌شود. نه، باید پاهایمان را روی زمین واقعیت انسانی فروتن بودن بگذاریم. خیلی مطمئن نیستم این در دسترس بودن چه معنایی دارد. فقط امیدوارم به این معنا باشد که ما می‌توانیم اندکی خرد بیشتر فراهم سازیم یا در چارچوب‌ها نباشیم و با واکنش‌های غیرقابل پیش بینی زندگی نکنیم. می‌توانیم کاملاً ساده زندگی کنیم. گاهی نام این حالت را”رهبری عواطف” می‌گذارم. اگر ما اول گریه کنیم یا اعتراض خود را با کلام مطرح کنیم یا بگوییم که نمی‌توانیم بپیوندیم، اغلب باعث می‌شویم دیگران نیز چنین کنند.

ضمناً همان‌طور که افلاطون گفت حضور خداوند را در کهن الگوها حس می‌کنیم. منظورم این نیست که خداوند “فقط” در حیطه کهن الگوها محدود است، اما ما ذاتاً همچون گل آفتابگردان هستیم که رو به سوی خورشید او می‌چرخیم. در عمیق‌ترین اعماق خویشتن او را احساس می‌کنیم. Hsp ها به self(خویشتن) دسترسی بیشتری دارند. و به همین دلیل در جستجوی بی پایان حضور پربرکت و گر آرامش او هستند.

خلاصه اینکه نمی‌توانیم همواره در آسایش باشیم. این موضوع زندگی را هیجان برانگیز تر و پر اشتیاق تر می‌کند. یکی از تعاریف اشتیاق، بخشیدن از سر اراده است و ما hsp ها انتخاب نکرده‌ایم که ببخشیم. ما همینی هستیم که هستیم. همچون کوهنوردانی هستیم که با اشتیاق به دنبال فتح قله‌ها هستند یا تا اعماق زمین و اقیانوس‌ها می‌روند. اگر قرار به اکتشاف قله‌ها و اعماق دره‌ها و دریاها باشد، حتماً آنجاییم تا چنین کنیم.

چاپ شده در نشریه کانون آرامش ۲۰۰۸

نویسنده: الین ارون

مترجم : مینو پرنیانی