آدم‌ جویای حس و بسیارحساس (HSS & HSP)

اخیراً مباحث مختلفی درباره‌ی موضوع آدم‌های بسیارحساس مطرح شده است و افرادِ بسیاری، از طریق کتاب‌های جدیدی که به بازار آمده، مقالات پژوهشی جدید که در مجلات علمی، داوری و چاپ می‌شوند و فیلم‌های مستندی …

D8B9D984D8A7D8A6D985 DAA9D986D8A7D8B1D987 DAAFDB8CD8B1DB8C2 jg7ryk

اخیراً مباحث مختلفی درباره‌ی موضوع آدم‌های بسیارحساس مطرح شده است و افرادِ بسیاری، از طریق کتاب‌های جدیدی که به بازار آمده، مقالات پژوهشی جدید که در مجلات علمی، داوری و چاپ می‌شوند و فیلم‌های مستندی که در این زمینه وجود دارد، دربار‌ه‌ی این ویژگی‌ِ شخصیتی آگاهی یافته‌اند. در این آگاهی جدید اما گروهی را نباید از یاد بریم، بخشی از جمعیت آدم‌های بسیارحساس که اندکی متفاوت و البته، ارزشمند برای مطالعه، تفسیر و بیان دقیق بخشی از مسئله بشمار می‌روند؛ این گروه، “افرادِ جویای حس” هستند (که از این پس آن‌ها را HSS خواهیم نامید). HSS بودن، ویژگی‌ شخصیتیِ متمایزی است که تقریباً 30% افراد بسیارحساس را دربر می‌گیرد. اما چرا این موضوع را برای پژوهش خود انتخاب کردم؟ من خود را آدمِ بسیارحساس و HSS یافتم و این‌چنین شد که به بررسی درباره‌ی این ویژگی و پژوهش بیشتر درباره‌ی خودشناسی، پذیرش خویشتن و سازگار شدن با جامعه‌ای که بنظر می‌رسد، هرآنکه با محدوده‌ی صلب و ازپیش تعیین‌شده‌ی نرمال بودن مطابقت نداشته باشد را منزوی کرده و به‌حاشیه می‌راند، تشویق شدم. در ادامه‌ی مقاله تلاش می‌کنم تا به ریشه‌های HSS بودن پرداخته و چگونگی ارتباط این دو را توضیح دهم:

طلبیدنِ حس ( شور و هیجان)[1]

یکی از کسانیکه پژوهش‌های فراوانی درباره‌ی ویژگی HSS انجام داده است و بسیاری، این ویژگی را از طریق پژوهش‌های او که در غالب مقالات متعدد در مجلات معتبر علمی و کتاب‌های او در این زمینه، شناخته‌اند؛ ماروین زوکربگ[2] است. وی درخصوص این ویژگی گفته است: “صفتی که از طریقِ جستجوی تجربیات و احساساتِ قوی، پیچیده، جدید و متنوع، و تمایل به خطر کردن در حوزه‌های مالی، قانونی، اجتماعی و فیزیکی، صرفاً بمنظورِ تجربه کردن، تعریف می‌شود “. زمانیکه موضوعِ ریسک‌پذیری به‌عنوان جنبه‌ای مرتبط با یکی از فاکتورهای HSS بودن یعنی جستجوی ماجراجویی و هیجان مطرح می‌شود، بسیاری از مردم به‌سرعت واکنش منفی نشان می‌دهند، درحالیکه زوکربرگ ریسک‌پذیری را “بخشِ همبسته‌ای از تعریفِ جویای حس بودن توصیف می‌کند نه بخشی اساسی از آن”.  استدلال او بر این ایده مبتنی است که HSSها، خطر و ریسک را برای دستیابی به تجربه‌ی احساسِ شور و هیجان، می‌پذیرند و یا حتی ناچیز می‌شمارند. هنگامی‌که این استدلال را بپذیریم (و جویندگیِ حسِ شور و هیجان را تصور کنیم، تا اینکه ذهن صرفاً به‌سوی ریسک‌پذیری برود)، در جستجوی حس بودن، به امری قابل‌دسترس و بالقوه آموزنده، در سفر خودشناسی بدل می‌شود. مطالعاتِ فعلیِ من (که در دست‌ انجام است) نشان می‌هد، به‌سختی 20درصد از افرادی که HSP و HSS هستند، خود را فردی ریسک‌پذیر که طالب ماجراجویی و هیجان   است، توصیف می‌کنند. این گروه اقلیت، خطرات فیزیکی که ضربه یا هیجان درخود دارند را ترجیح می‌دهند. حال، نگاهی بیندازیم به سه فاکتور دیگرِ جویایِ حس (HSS) بودن :

  • به دنبالِ تجربه یا تازگی بودن[3]:

در اینجا فرد به‌خاطرِ خودِ امرِ تجربه کردن، درجستجویِ تجربیات بدیع و نو است که این، می‌تواند مستلزمِ به‌مخاطره انداختنِ خود فرد و بخشی از زندگی او نیز باشد یا نباشد. این نیاز، می‌تواند در قالب کنجکاوی شدید و گشوده بودن دربرابر تجربیات جدید بروز کند. به‌علاوه، نشانه‎ها حاکی از آن است که HSS بودن با تفکر متفاوت و خلاقانه ارتباط تنگاتنگی دارد.

  • کمرو نبودن (خودبازداری‌زدایی)[4]:

این جنبه از جویای حس بودن به برداشتنِ گام‌هایی خارج از محدوه‌های معمول اجتماعی برای جستجوی حسِ شور و هیجان، تمایل دارد. افراد مجرد ممکن است در مهمانی‌های زیادی شرکت کنند، تجربیات جنسی متنوع داشته باشند و  برای آسان‌کردنِ رسیدن به حالت‌های دگرگون‌شده هشیاری ، ایجاد خلق‌وجد و سرخوشی، افزایش سطح انرژی و کاهشِ ملال، مواد مخدر مصرف کنند. بدیهی است که ریسک‌پذیری  در این موضوع دخیل بوده اما به‌شیوه‌ای که در بحث اول، در مورد خطرپذیری (جستجوگرِ هیجان بودن) آشکار نبوده است. ریسک‌پذیری و خوبازداری‌زدایی ممکن است در ارزیابی‌های محاسبه‌شده یا محاسبه‌نشده‌ی خطراتی که به عواقب عاطفی، شخصی، مالی و قانونی منجر شود، درگیر شوند (وارد شوند). به‌عنوان بخشی از مشاهده/رویکرد، پارادایم خودبازداری‌زدایی (کمرو نبودن) می‌تواند در نقش مکانیزمی فعّال بکار گرفته شود که فرد را به‌سوی جستجو کردن، صرف‌نظر از تمامی خطرات سوق می‌دهد.

  • آسیب‌پذیری دربرابر ملالت[5]:

فرد در حالت‌های درونی که احساس می‌کند، درون طیف برانگیختگیِ مطلوبی که هر فرد برای خود تعریف می‌کند، تهییج نمی‌شود، ملال را تجربه خواهد کرد. ملال، حالتی آزاردهنده است، شبیه عواطفِ فرد زمانیکه که غمگین است ویا خلق‌وخویش به‌سمت منفی شدن تمایل دارد. برای بسیاری از HSSها، ملال “بدترین دشمن” است و راه طولانی برای اجنتاب از آن، می‌روند. گرایش به ملول بودن، می‌تواند تاثیر گسترده‌ای بر زندگیِ اجتماعی، حرفه‌ای و روابط فرد داشته باشد. ترکیبِ ریسک‌پذیری، به‌دنبالِ تجربه و تازگی بودن، خودبازداری‌زدایی و آسیب‌پذیری در برابر ملال، ساختاری پیچیده را شکل می‌دهد که در آن فرد، تمرکز و کثرتی از تجربه، تازگی، تنوع و پیچیدگی را ترجیح می‌دهد. این ویژگی، غالباَ ارثی است اما محیط اولیه‌ی زندگی فرد می‌تواند آن را تعدیل سازد.

برگردان: مریم طهماسبی

[1] Sensation seeking

[2] Marvin Zuckerman

[3] Experience or novelty seeking

[4] Disinhibition

[5] Susceptibility to boredom